عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد، يك امت را منحرف مى كند(جلد 22 صحیفه امام خمینی(ره))
عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد، يك امت را منحرف مى كند
ايـنـكـه در روايـات مـا هـسـت كـه اهـل جـهـنـم مـتـاذى مـى شـونـد از بوى عالمى كه به علمش عـمـل نكند، اين براى چيست كه عالم وضعش اين طور است ؟ اين براى اين است كه فرق است مـا بـين عالم و غير عالم ، از جهاتى فرق است . عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد، يك امت را ممكن است منحرف بكند من خودم ديدم اين مطلب را كه در بعضى از شهرستان هايى كه در ايام تابستان ما مى رفتيم ، بعضى از شهرستان ها را من مى ديدم كه اينها بسيار مادب به آداب شرع جامعه آنجا، مودب به آداب هـسـتـنـد مـثل محلات كه آنوقت ها اين جور بود، انسان وقتى ملاحظه مى كرد مى ديد كه عالم خـوبـى دارد چـنـد تـا مـلاى مـتـدين خوب اگر در يك جامعه اى ، در يك شهرى چند نفر ملاى متوجه به ديانت ، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نيست موعظه كند اصلا خود وجود او مـوعـظـه اسـت . مـا اشخاصى را ديديم كه وجودشان در انسان تاثير مى كرد. ملاهايى يك وقـتـى در قـم بـود كـه خـود وجـودشـان ، اصل انسان وقتى نگاه مى كرد به او، همان نگاه مـوعـظـه بـود از آن طـرف مـا الان مـى بـينيم كه ، تهران را كه من يك قدرى اطلاع دارم !!! محلات مختلف تهران فرق دارد !!! يك گوشه مى بينيد كه يك آدم منحرف آنجا معمم است يا امـام جـمـاعت شده است ، يك طايفه اى را منحرف كرده است . اين گندش چقدر است ؟ همان گند اسـت كـه آنجا به مشام مى رسد يك گندى است كه ما در دنيا تهيه مى كنيم ، نه يكى ، يك گـنـدى را بـه ما اضافه بكنند، اين گند خود ماست . هر چه در عالم آخرت واقع مى شود، يك چيزى است كه از اينجا ما تهيه كرده ايم و وارد مى كنيم در عالم آخرت . به ما يك چيزى خـارج از عـملمان نمى دهند، اعمال ماست اينها. وقتى بنا شد كه يك عالمى مفسده جو باشد و يك حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، اين گندش يك حوزه را، بلكه يك امت را مى گيرد و هـمين گند است كه الان شامه ما درست نمى تواند ادراك كند، وقتى كه در جهنم رفتيم خداى نـخـواسته ، آنجا ادراك مى كند شم ها و اين گندى كه از اين عالم بلند شده است و در دنيا اين طور كرده ، آنجا مردم را متاءذى مى كند. و در همين روايت است كه (اشد الناس حسره ) آنـهـايـى هـسـتند كه دعوت مى كنند اشخاص را به صلاح و خير و آنها استجابت مى كنند و عمل مى كنند به قول اين آدم و آنها در بهشت مى روند. آن وقت خود اين آدم عالمى است كه به عـلم خـودش عـمـل نـمـى كـنـد و در جـهـنـم مـى رود. آن شـايـد مـى بـيـنـد آنـهـا را كـه آن بقال بود كه به واسطه ارشاد من و به واسطه امر و نهى من الان وارد شده است در....... و ايـن مـنـم كـه بـه واسـطه اينكه عمل نكردم به علم خودم وارد شدم در اين . اين چقدر حسرت دارد. وظايف عالم خيلى زياد است . همان طورى كه آن همه تعريف از براى عالم شده است در روايات كريمه ، در قرآن هم تعريف شده است . وظايفى كه در روايات شريفه ما وارد شده اسـت مـراجـعـه بـفـرمـايـيـد، كـتـاب كـافـى را مـراجـعـه بـفـرمـايـيـد، كـتـاب وسـايـل را، آن ابـوابـى كـه مـعـد بـراى ايـن چـيـزهـاسـت ، مـراجـعـه بـفـرمـايـيـد، اصـول كافى خصوصا در اين مساله ، در اين مسايل مراجعه بفرماييد كه آن وظايفى كه از بـراى مـلاهـاسـت ، آن وظـايفى كه از براى اهل علم هست ، آن آدابى كه از براى مفيد و مستفيد هـسـت . آقـا ايـن اصـطلاحات ، خدا مى داند كه اين اصطلاحات يك ... به عهده ماست ، خدا مى داند كه اين اصطلاحات هر چه زيادتر شد اگر تهذيبى در كار نباشد، به ضرر دنيا و آخـرت جـامـعـه مـسـلمـين تمام مى شود. اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحيد اگر چنانچه ... نـبـاشـد آن هـواى نـفـس ، هـمـان عـلم تـوحـيـد بـراى انـسـان و بال خواهد شد. چه بسا اشخاصى كه عالم به علم توحيد بودند و منحرف كردند خلايقى را، اشـخـاصـى را مـنـحـرف كـردنـد، و حـال ايـنـكـه عـالم بـه علم توحيد بودند. چه بسا اشخاصى كه هـمـيـن اطـلاعـات شـما را بهتر مى دانستند لكن از باب اينكه انحراف داشتند وقتى كه وارد شدند در يك جامعه ، منحرف كردند يك جامعه را از امورى كه بايد مواظبت بشود و نكته اين است كه عالم وضعش اين طورى است / اين است كه ساير مردم / اصلا وضع اين جور شده ، اگـر، يـك بـقـالى يـك خـلافـى بـكـنـد، مـردم مـى گـويـنـد فـلان بـقـال آدم بـدى اسـت ، يـك عـطـارى ، يك ادارى ، يك كذا، اين طور مى گويند لكن اگر يك آخـونـدى يـك كـارى را بـكـنـد، مـى گـويـنـد آخوندها كذا/ اين / نمى گويند كه ، آخوند را تجزيه و تحليل نمى كنند كه در بين آخوند، خوب ، اينها هم بشرند، دو طايفه هستند، يك طـايـفـه شـان مـردم صـالحى هستند يك طايفه شان هم مردم !!! نعوذبالله !!! غير صالحى هـسـتند، اينجا تجزيه نمى كنند. اينجا اگر من يك كار بدى بكنم ، مى گويند آخوندها كذا هـسـتـنـد. اين لطمه اش به اسلام وارد مى شود اين لطمه اش به حوزه هاى ديانتى وارد مى شـود، ايـن لطـمـه اش بـه احـكام اسلام وارد مى شود. اگر چنانچه شما خودتان حذف كنيد خـودتـان را و خـود جـامـعـه هـاى عـلمى به جان هم بيفتند و هم را حذف كنند و فحش بدهند و تـفـسـيـق بـكـنـنـد و تـكـفـيـر بـكـنـنـد و !!! عـرض بـكـنـم !!! هـيـاهـو درسـت كـنـنـد و امـثـال ذلك ، اگـر مـا خـودمـان را بـشـكـنـيـم و خـودمان را از بين ببريم ، در جامعه ديگر از قول ما اسلام قوت نمى گيرد. ما نمى توانيم پخش اسلام بكنيم .
ايـن امـانت است در دست ما آقا، خداى تبارك و تعالى دينش را امانتا در دست ما الان اشخاصى كـه در ايـنـجـا هـستيم ، اشخاصى كه در جاهاى ديگر هستند امانت گذاشته خدا اين ديانت را، خـيـانت به اين امانت نكنيد. اين جبهه بندى ها خيانت است . مگر شما از دو دين هستيد؟ مگر مذهب شـمـا شـعـب مختلفه دارد؟ مگر ملاهاى شما هر كدام به يك دينى دعوت مى كنند؟ جبهه بندى يعنى چه ؟ اين دنبال آن ملا، آن دنبال آن ملا اينها غلط است ، اينها كفر است ، اينها از كباير، از اعـظم كباير است ، اگر چنانچه اين .... در آن مترتب بشود، نكنيد اينطور. اين اختلافات جـزيـى تـر، يـك مـطـالب خـيـلى غـيـر ارزنـده اسـت ، خـيـلى مـبـتـذل ، از جـهـت مـادى حـسـاب كـنـنـد هـيـچ نـيـسـت . مـگـر آقـايـان بـه شـمـا چـى مـى دهـنـد، پول سيگارتان را من در يك روزنامه اى ، مجله اى !!! كجا يادم نيست الان !!! يك وقتى ديدم كـه بـودجه اى را كه پاپ براى آن كشيشى كه در واشنگتن دارد، آن بودجه اى كه براى هـمـان كشيشى كه در واشنگتن است ، آنوقت من يادم است كه حساب كردم حساب كرديم ديديم شد/ قلم / يك قلمى بود كه از تمام بودجه اى كه حوزه هاى شيعه دارند بيشتر بود. شما چيزى نداريد كه سر آن دعوا كنيد، سر ديانت است ديانت هم كه دعوا ندارد. الحمدلله ديانت داريـد، امـا ديـانـت كـه دعـوا نـدارد. سـر هـمه اينها به دنيا بر مى گردد. انسان خودش را بـازى مـى دهـد كـه مـن در فـلان جـبـهـه كه واقع شدم تكليف شرعى اقتضا مى كند. تكليف شـرعـى اقـتـضا مى كند كه انسان اهانت كند به مسلمين ؟ اهانت كند به ملا؟ اهانت كند به !!! عـرض مـى كـنـم كـه !!! همجنس خودش ؟! اين تكليف شرعى است ؟! دنياست آقا اينها، هواهاى نفس است .
انسان اگر چنانچه در خلال تحصيلى كه مشغول تحصيل است يك قدم هم براى تهذيب نفس بـردارد، ايـن حـوزه هـا فـاقـد شـدنـد ايـن مطالب را نيست الان كسى كه همه اش ... هم نمى گـويـنـد، هـمـه اش آن اشـخـاصـى كـه حـالا هـم يـك حوزه تهذيبى داشته باشند، يك حوزه اخـلاقـى داشـتـه بـاشـنـد، يـك حـوزه موعظه اى داشته باشند، يك دست هاى ناپاك اينها را سـاقـط كـرده ، يـعـنـى ايـن حـوزه هـا را سـاقـط كـرده (اى آقـا! فـلانـى اهـل مـنـبـر اسـت .) فـلانـى خـوب اهـل مـنـبـر بـاشـد، حـضـرت امـيـر هـم اهل منبر بود. اينها براى اين است كه اين حوزه ها از اين معنوياتى كه دارند ساقط بشوند، مـاديـات هم كه ندارند، يك آبرويى هم كه در جامعه دارند كه دولت ها از اين آبرويى كه اينها در جامعه دارند مى ترسند، از من و جناب عالى كه نمى ترسند، من و شما كه قدرتى نـداريـم . اگـر از يـك آخوندى ، از يك مرجعى بترسند، نه از دعاى او مى ترسند و نه از نـفـريـن او مـى ترسند، كى آنها اعتقاد به دعا و نفرين دارند؟ آنها از ملتها مى ترسند مى تـرسـنـد كـه اگـر اهانتى به فلان بكنند، ملت ها بر آنها چه بشود. اگر ما به جان هم بـيـفـتـيـم و من آن را تكفير كنم ، او من را تكفير كند، هر دومان ساقط بشويم . خوب در بين مـلتـهـا هـم ، مـلت هـم از دسـت مـا مى رود، چنانچه رفته است حالا، يك مقدار كمى اش مانده ، بـاقـى اش از بـيـن رفـتـه . هـمـه اش ، وقـتـى كـه انـسـان مـى شـنـود از اشـخـاص هـى اشـكـال بـر ايـن است كه آخوندها اين جورند و اين جورند. در خصوص نجف يك زوايدى هست كـه در سـايـر جاها نيست ، اين از مختصات نجف است . حوزه ، حوزه قديمى هزار ساله است . ديگر حوزه ها، حوزه هاى جديد هستند. حوزه در جوار حضرت امير واقع شده است . ديگران در جوار حضرت امير نيستند. خوب ، ما بايد يك قدرى مطالعه كنيم در وضع زندگى اين مرد بزرگ . ما ادعا مى كنيم شيعه هستيم ، چه شيعه اى ؟! خوب آن زهد دارد، من كه ندارم ، باز شيعه ام ؟! او تقوا دارد، ما نداريم ، باز شيعه هستيم ؟! او وضع زندگى اش چطور است ، مـا نـداريـم ، بـاز هـم شـيـعـه هستيم .... آخر شيعه بايد يك مشايعتى از او كرده باشد، يك تـبـعـيتى از او كرده باشد تا شيعه باشد من مى ترسم كه وقتى رسيد به اينجايى كه مـوت آمـد بـراى مـا، مـا از ايـن ، از ايـن مـذهـب شـيـعـه و از ايـن اسـلام و از/ ايـن / ايـنـهـا اصـل خـارج بـشـويـم و خـداى نـخـواسـتـه از ايـن دنـيـا بـرويـم . اگـر بـنـا بـاشـد كـه اعـمـال مـا ايـن طـور بـاشـد كـه وضـع زنـدگـى مـا، وضـع اعمال ما اين نحو باشد كه انسان ملاحظه مى كند، بترسيد از اينكه خداى نخواسته در آخر عـمـر وقـتـى كـه چيز شد در يك روايتى هست كه وقتى كه نفس به اينجا رسيد يا نفس به ايـنجا رسيد (و اشاره به حلقوم كرد) عالم ديگر برايش توبه نيست براى اينكه در آيه شريفه فرموده است كه آنهايى كه عمل مى كنند به جهالتين ، آنها برايشان توبه است . وقتى كه عالم حالا كه مهلت دارد، توبه مى تواند بكند، اما به شما سند دادند كه از اين مجلس مى توانيد بيرون برويد؟ شايد صاعقه آمد. سندى ندادند كه ، به شما سند دادند كـه تـا فـردا زنـده هـسـتـيـد؟ شـايـد نـبـوديـد. بـه مـا سـنـد داده انـد كـه تـا ده سـال ديـگر زنده هستيم ؟ خوب ، شايد نبوديم . اگر جوان ها به فكر نباشند و به فكر نـيـفـتـند، ما به پيرى رسيده ايم و مصيبت را مى دانيم آقا من كه حالا آمدم به شما عرض مى كنم ، نه اينكه خود من يك آدمى هستم ، آدم شدن ، مرحوم آقاى آشيخ مى گفت مـحـال اسـت ، من عرض كردم كه سنم يك قدرى از شما زيادتر است و شما وقتى به سراغ مـنـبـر مـى آيـيد اينجا، حرف من را گوش كنيد، از اين جهت به شما عرض مى كنم ، تا جوان هـسـتيد مى توانيد يك كارى انجام بدهيد، ريشه هاى فساد در قلب جوان ضعيف است . هر چه بزرگ شد، آن روايت را ملاحظه كرديد، من سابقا ديدم كه قلب انسان نقطه سفيد است بعد كـه / چـيـز مـى كـنـد/ گـنـاه مى كند نقطه سياهى پيدا مى شود كه هر چه گناه زياد بشود سـيـاهـى اش سياهتر مى شود. اين جوان قلبش لطيف است ، ملكوتى است لكن وقتى كه وارد شـد در ايـن جـامـعـه هـا، وارد شـد در اين چيزها كم كم خداى نخواسته اطلاعات پيدا مى كند، دائمـا يـك كـارى مـى كند، يك شب و روزى از او نمى گذرد الا اينكه يك كار!!! نعوذ بالله !!! خـلافـى مى كند. خوب ، آن يك نقطه سودا در قلبش پيدا مى شود، نه در اين قلب ، در آن قـلبـى كه نفسانى و روحانى است ، كم كم اين نقطه سياه زياد مى شود. وقتى كه به پـيرى رسيد و قلبش سياه شده است او نمى تواند به اين زودى ها آن قلب را برگرداند بـه حـال اول لكن شما جوان ها مى توانيد، قدرت داريد، قدرت جوانى داريد. از اين طرف قـدرت جوانى داريد، از آن طرف اين امور در شما ضعيف است الان . هر چه سن شما اضافه بـشـود و هر قدمى كه برداريد و برداريم به !!! روى !!! به طرف آخرت ، آن چيزهايى كه منافى است با سعادت انسان ، زياد مى شود، قدرت هم كم مى شود. به سن پيرى كه رسـيـد نـمـى تـواند ديگر، از او نمى آيد توبه . خوب ، توبه يك امرى نيست كه انسان بـالفـظ (اتـوب الى الله ) كـارش درست بشود. ندامت است ، اين ندامت به اين زودى ها نـمـى آيـد بـراى اشـخـاصـى كـه پـنـجـاه سـال غـيـبـت كـرده ، پـنـجـاه سال فحش داده ، او ديگر سقوط كرده در كفر و غيبت او نمى تواند، او تا آخر عمر مبتلاست . امـا جـوان ها كه گاهى اتفاق مى افتد، و نگذاريد اتفاق بيفتد، اگر يك مجلسى ديديد كه غـيبت مى كنند، در يك روايتى مثل اينكه هست كه حضرت مى فرمايد پاشو از اين مجلس ، مى گـويـد نـمى شود، گفت اگر به پدرت فحش مى داد پا نمى شدى كه جلو بگيرى ؟ پا مـى شـدى ديـگر. مثل اينكه همچو روايتى هست . نگذاريد غيبت بشود. ((السامع احد المغتابين ) ايـن جـور نـيـست كه او غيبت مى كند، منى هم كه گوش مى كنم (احد المغتابين ) هستم . نـگـذاريد كه اين مفسده ها پيدا بشود، خودتان را نصيحت كنيد. آقا شما چند نفر جوانيد كه عـمـرتـان را گـذاشـتـيـد روى ايـن كـار، در صـورتـى كـه ايـن كـار براى شما يك منابع سرشارى ندارد، جوانى تان را داريد تلف مى كنيد، اگر چنانچه اين جوانى را در راه خدا بـدهـيـد و در راه خـدا تـلف بـكـنيد تلف نشده ، براى شما باقى است . اگر چنانچه خداى نـخـواسـته شما هم مثل ساير اهل دنيا باشيد، جوانى از دست تان برود، آنها دنيا را دارند، شـمـا جـوانـى را داديـد دنـيـا را هـم نـداريـد،(خسرالدنيا و الاخره ). خوب ، اينها دنيا را لااقـل دارنـد. اگـر بـنـا شد كه حب دنيا و حب نفس در ما همچو غلبه كند كه نگذارد حقايق را ببينيم ، نگذارد واقعيات را ملاحظه كنيم ، سر راه هدايت ما بشود، كم كم زياد بشود اين معنا تـا آنـجـايـى كـه گـفـتـه مـى شـود كـه شـيـطـان ايـمـان را مـى خـواهـد، هـمـه وسايل براى اين است كه ايمان را از انسان بگيرد، اين آخر امر ايمان را از دست ما بگيرد، كسى سند ندارد كه من ايمانم همين طور صاف ، زيرا شايد مستودع باشد.
من بايد جديت كنم ، شما بايد جديت كنيد، مهذب كنيد خودتان را، موظفيد علاوه بر تهذيب خـودتـان ، رفـقـايـتـان را هـم مـهـذب كـنـيـد، ايـن جـرم شـمـا مـثل جرم سايرين نيست . در روايت است .... اگر چنانچه عالم ارتكاب يك معصيتى بكند، اين جامعه را فاسد مى كند(اذا فسد العالم فسد العالم ). اين يك مطلب واضحى است كه هر مقدارى كه شعاع وجودى آن عالم است همان مقدار فاسد مى كند. الان عالمهايى پيدا مى شود كـه در، فـرض كـنـيد كه يك جايى ، در تهران ، در جاهاى ديگر پيدا مى شود كه همان جا كـه هـسـتـنـد يك محله را به گند زده اند. خوب گند اين آخوند در آنجا يك محله را برده ، در جهنم هم گندش را همه مى شنوند، اذيت مى كند همه را. وظيفه نداريم ؟! آقا! اين قرآن ، اين قـرآن كـريـم پـيـش مـا امانت است ، ما وظيفه نداريم حفظ اين قرآن كريم را بكنيم . حفظ اين احـكام اسلام را ما وظيفه نداريم بكنيم ؟! وظيفه ما همان است كه يك مطالب اصولى را بحث كـنـيـم و تا آخر، بعد از پنجاه سال كه مطالب اصولى هم خيلى درست شده است وقتى كه اخـلاقـش را !!! عـرض مى كنم كه !!! آدابش را، آداب دينى اش را اينها، اينها نيست اين طور. بـايـد از اول ايـن مـطـلب را شـمـا در نـظـر داشـتـه بـاشـيـد، شـمـا جوانيد، مى توانيد، از اول هـر قـدمى كه براى علم برمى داريد همان قدر يك قدم هم براى تقوا برداريد، براى تهذيب نفس برداريد، براى اينكه هواى نفس را كم كنيد برداريد.
اين دسته بندى ها فسق است ، حوزه را ضايع مى كند
بـراى چـى شما نزاع با هم داريد؟ آخر چه تان است ؟ چه دشمنى اى با هم داريد شما؟ هر كـدام از يـك بلدى هستيد، همه تان هم اهل علم هستيد و همه تان هم انشاء الله خوب هستيد. چرا بايد اين طور باشد كه بگويند كه آقايان اگر چنانچه يك صحبتى نشود، اگر چنانچه يـك موعظه اى نشود، ممكن است يك انفجارى حاصل بشود، ممكن است كه / به هم / به جان هم بـيـفـتـنـد. آخـر چـرا، سـر چـى شـمـا دعـوا داريـد؟ شـمـا خيال مى كنيد دعواى شما، دعواى بين دو نفر پهلوان است ؟ دعواى شما پيش خدا اعظم از همه مـعـاصى است /براى اينكه يك / از بسيارى معاصى است براى اينكه يك جامعه را شما به گـنـد مـى زنـيـد، يـك نجف را شما ساقط مى كنيد در نظر مردم . نجف اگر ساقط شد ديانت اسـلام سـاقط است . شما بايد /با/ وقتى كه وارد اينجا مى شويد، وقتى اينجا هستيد و از ايـنـجـا مـى خـواهـيـد بـرويد در يك شهر ديگرى ، بايد مردم آن شهر از علم شما، از اخلاق شـمـا، از !!! عـرض مـى كـنـم كـه !!! اعـمـال شـما، از همه اينها بايد استفاده كنند و موعظه گـيـرنـد. شـمـا خـيـال نـكنيد تا آخر عمر بتوانيد با رياكارى كارتان را درست كنيد كه / بـيـخـود/ مـن هـمه كارها را مى كنم ولى مى روم آنجا با ريا. نمى توانيد، بالاخره كشف مى شـود فـسـاد. خـوب ، فـرض كـنـيـد تـوانـسـتـيـد، چـنـد سال عمر مى كنيد؟ چند سال با ريا و با تزوير و با خدعه و با فحش به مردم زندگى مـى كـنـيـد؟ صد و بيست سال ؟ و حال اينكه صد و بيست ساله در بين ما نيست . مگر در بين مـردم هـم خـيـلى ، خـيـلى ، خـيـلى كـم انـد. حـالا مـا فـرض مـى كـنـيـم صـد و بـيـسـت سـال ، شـما صد و بيست سال با خدعه و فريب توانستيد يك زندگى ، چه زندگى اى ؟ چه زندگى اى ؟ يك زندگى طلبگى ، يـك زنـدگـى مـبـتـذل ، مـا فـرض مـى كـنـيـم يـك زنـدگـى مـثـل هـارون الرشـيـد، ايـنطور فرض مى كنيم كه يك زندگى اى شما بعد از صد و بيست سـال عـمـر مـى كـنـيـد و يـك زنـدگـى اى پـيـدا مـى كـنـيـد مثل هارون الرشيد. صد و بيست سال در مقابل غيرمتناهى چه نسبتى دارد؟ بعدش غير متناهى مـعذبيد اگر چنانچه به ديانت اسلام اعتقاد داريد. اگر اعتقاد انسان باقى ماند و اين طور چـيـزهـا، خوب فشارها وارد مى كند، خداى تبارك و تعالى عنايت دارد به بندگان خودش ، عقل داده به اينها!!! عرض مى كنم كه !!! قوه اينكه بتواند خودشان را تهذيب كنند داده است ، اكـتـفـا بـه ايـن نكرده ، انبيا فرستاده است ، كتاب فرستاده است ، اوليا فرستاده است ، مـهـذبـيـن فـرستاده است . اگر اينها تاثير نكرد باز فشارهايى در دنيا به آنها وارد مى كند. اينها عناياتى است كه از طرف حق تعالى است كه فشار بر آنها وارد مى كند، يوغ و خـنـاق بـر آنـهـا وارد مى كند، حبس شان مى برد و !!! عرض مى كنم كه !!! جلويشان را در امور مى گيرند، عمامه شان را بر مى دارند، هزار اهانت ها مى كنند اينها همه عناياتى است كه خدا بر شماها دارد و ما خودمان نمى فهميم كه اينها عنايت است . اگر چنانچه با اين هم آدم نـشـد، در مـرض هـا فـشـارها بر او وارد مى شود، اگر در آنجا هم نشد،(عندالنزع ) فشار زياد بر او وارد مى شود، اگر آن هم نشد آن مهالك و آن عقباتى كه در كار هست ، در آن عقبات ، در برازخ و در آن عقبات بر او چيز واقع مى شود، اگر نشد در قيامت بر او يك فـشـارهـايـى وارد مـى شـود، بـراى ايـنكه جهنم نرود. لكن اگر نشد، چطور؟(اخرالدواء الكـى ) خـدا نـكـنـد بـه او بـرسـد. در روايـتـى هـسـت كـه ((يـلبـثـون فيه احقابا) اين مـال اشـخـاصـى است كه اهل !!! عرض مى كنم كه !!! هدايت هستند يعنى اشخاصى هستند كه ديـانـتـشـان مـحـفـوظ اسـت ، بـراى مـن و جـنـابـعـالى ، آنـوقـت هـر حـقـب اش چـنـد هـزار سال . آقا شما الان يك سنگ گرمى را نمى توانيد دستتان بگيريد، آتش است ، بترسيد از آتش ، اين آتش ها را از حوزه ها بيرون كنيد، از قلب هايتان اين اختلافات را بيرون بكنيد، مهذب كنيد خودتان را. شما مى خواهيد وارد بشويد در يك جامعه اى ، تهذيب كنيد آنها را. از شما كه تهذيب بر نمى آيد، كسى كه خودش را نتواند اداره كند ديگران را مى تواند؟ اين دسـتـه بـنـدى هـا غـلط اسـت ، ايـن دسـته بندى ها فسق است ، حوزه ها را ضايع مى كند اين كارها، دست برداريد از اين لوطى گرى ها.
مـن هـمـه اش ، خـيـلى خـوف از ايـن مـطلب دارم كه يك اشخاصى در بين اين جمعيت ها پيدا مى شود، پيدا شده باشد، ممكن هم هست كه توى اينجا، توى مدرسه ها نباشد، توى مدرسه ها مـمكن است اصل نباشد و همه اشخاص مهذب و خوب باشند لكن او به وسائط، وسائط به واسـطه ، واسطه به واسطه برسد به آنكه تكليف شرعى درست كنند. تكليف شرعى من ايـن اسـت كـه بـايد /از/ چه بكنم ، تكليف شرعى او هم اين است كه بايد چه بكند. با اين تـكـليـف شرعى يك فسادى در حوزه نجف ايجاد بكنند. آنها از آدم مى ترسند، مى خواهند اين آدمـهـا سـاقـط بـشـوند. آنها مى خواهند آدمها را ساقط كنند، آن دست ها بيايد حوزه ها را اين طور كند كه اگر يك جوانى كه براى آتيه اسلام مفيد هست يا اشخاصى بـراى آتـيه اسلام مفيد هستند، اينها ساقط بشوند در جمعيت كه نتوانند ديگر فايده بدهند به اسلام و مسلمين . شما بايد فايده بدهيد به اسلام و الا يك موجود بى فايده اى كه در ايـنـجـا بـاشد و نه درس بخواند، نه درس بدهد، نه هيچ ، اين چه اثرى دارد؟ اينها اگر چـنـانـچـه تـحـصـيـل كـرده اند، چه كرده اند آنهايى كه در اينجا هيچ كارى ندارند، خوب ، بـرونـد مشغول كار بشوند، مشغول تهذيب مردم بشوند. شما جوان ها بايد خودتان را مهيا كـنـيـد بـراى آتـيـه ، آتـيـه شما بدتر از آتيه ماست ، ما آتيه مان تمام شد ديگر، من چند سـال ديـگـر هـسـتـم ؟ مـن هفتاد سالم است ، از ما تمام شد، ما اين نفس هاى آخر هستيم چند روز ديگر مى گذرد و تمام مى شود. شما براى آتيه اسلام بايد به درد بخوريد، آتيه شما يـك آتـيـه بـدى اسـت . بـايد مجهز بشويد، دست هاى دشمن هاى كثير براى شما هست از هر طـبـقـه ، مـجـهـز بشويد، تهذيب كنيد خودتان را آقا، اخلاقتان را تهذيب كنيد، حب دنيا را از دلتـان بـيرون كنيد، اين دنياى ناداشته . آنها حب دنيا دارند، دنيايش را هم دارند، من و شما حـبـش را داريـم ، آن مـفـسده اش را داريم ، آن مصلحتش را نداريم ، خودش را نداريم ، حبش را داريم . ((حب الدنيا راس كل خطيئه ) (ماذئبان ضاريان ... غنم هذا من الاوله و هذا من الاخره ) ظاهرا از حب نفس است ، از حب دنياست يك همچو چيزهايى . آن ، حالا اگر با اين تعبير هم نباشد، واقع مطلب همين است . دين اسلام ، دين ما را از بين مى برد اين حب نفس ، اين حب جاه ، اين حب مسند اينها دين را از بين مى برد، يك قدرى فكر كنيد كه اين حب را از دلتان بيرون بكنيد. چيزى نيست . آخر اين صحيح نيست كه اينها حب دنيا داشته باشند آن هم اين دنيا.
مـن تـكـليـفـم ايـن بـود كـه امـروز به آقايان اين مطالب را عرض بكنم و آن مقدارى كه از قبل من است ابلاغ بكنم به آقايان كه آقايان خيلى توجه داشته باشند اين نحوه كارها كه انـجـام مـى گيرد يا بنا دارند انجام بدهند يا امثال ذلك ، اينها به ضرر آبروى خودشان تـنـهـا تـمام نمى شود، به ضرر ابروى يك جامعه تمام مى شود، به ضرر آبروى ملت تـمـام مـى شـود، بـه اسلام تمام مى شود، و شما خيلى مسئوليد در اين باب اگر چنانچه جـلوى مـفـاسـد را نـگـيـريـد. دسـت بـرداريـد از ايـن طـور اخـتـلافـات جـزيـى و امـثـال ايـن اخـتـلافـات جـزيـى كـه خـيـلى مـبـتـذل اسـت ، مـبـتـذل ، خـودمـان ايـن را نـمى فهميم چقدر مبتذليم . ما يك اشخاصى هستيم كه دنيا را راس خودمان كرديم حب نفس ما...
ايـنـكـه در روايـات مـا هـسـت كـه اهـل جـهـنـم مـتـاذى مـى شـونـد از بوى عالمى كه به علمش عـمـل نكند، اين براى چيست كه عالم وضعش اين طور است ؟ اين براى اين است كه فرق است مـا بـين عالم و غير عالم ، از جهاتى فرق است . عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد، يك امت را ممكن است منحرف بكند من خودم ديدم اين مطلب را كه در بعضى از شهرستان هايى كه در ايام تابستان ما مى رفتيم ، بعضى از شهرستان ها را من مى ديدم كه اينها بسيار مادب به آداب شرع جامعه آنجا، مودب به آداب هـسـتـنـد مـثل محلات كه آنوقت ها اين جور بود، انسان وقتى ملاحظه مى كرد مى ديد كه عالم خـوبـى دارد چـنـد تـا مـلاى مـتـدين خوب اگر در يك جامعه اى ، در يك شهرى چند نفر ملاى متوجه به ديانت ، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نيست موعظه كند اصلا خود وجود او مـوعـظـه اسـت . مـا اشخاصى را ديديم كه وجودشان در انسان تاثير مى كرد. ملاهايى يك وقـتـى در قـم بـود كـه خـود وجـودشـان ، اصل انسان وقتى نگاه مى كرد به او، همان نگاه مـوعـظـه بـود از آن طـرف مـا الان مـى بـينيم كه ، تهران را كه من يك قدرى اطلاع دارم !!! محلات مختلف تهران فرق دارد !!! يك گوشه مى بينيد كه يك آدم منحرف آنجا معمم است يا امـام جـمـاعت شده است ، يك طايفه اى را منحرف كرده است . اين گندش چقدر است ؟ همان گند اسـت كـه آنجا به مشام مى رسد يك گندى است كه ما در دنيا تهيه مى كنيم ، نه يكى ، يك گـنـدى را بـه ما اضافه بكنند، اين گند خود ماست . هر چه در عالم آخرت واقع مى شود، يك چيزى است كه از اينجا ما تهيه كرده ايم و وارد مى كنيم در عالم آخرت . به ما يك چيزى خـارج از عـملمان نمى دهند، اعمال ماست اينها. وقتى بنا شد كه يك عالمى مفسده جو باشد و يك حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، اين گندش يك حوزه را، بلكه يك امت را مى گيرد و هـمين گند است كه الان شامه ما درست نمى تواند ادراك كند، وقتى كه در جهنم رفتيم خداى نـخـواسته ، آنجا ادراك مى كند شم ها و اين گندى كه از اين عالم بلند شده است و در دنيا اين طور كرده ، آنجا مردم را متاءذى مى كند. و در همين روايت است كه (اشد الناس حسره ) آنـهـايـى هـسـتند كه دعوت مى كنند اشخاص را به صلاح و خير و آنها استجابت مى كنند و عمل مى كنند به قول اين آدم و آنها در بهشت مى روند. آن وقت خود اين آدم عالمى است كه به عـلم خـودش عـمـل نـمـى كـنـد و در جـهـنـم مـى رود. آن شـايـد مـى بـيـنـد آنـهـا را كـه آن بقال بود كه به واسطه ارشاد من و به واسطه امر و نهى من الان وارد شده است در....... و ايـن مـنـم كـه بـه واسـطه اينكه عمل نكردم به علم خودم وارد شدم در اين . اين چقدر حسرت دارد. وظايف عالم خيلى زياد است . همان طورى كه آن همه تعريف از براى عالم شده است در روايات كريمه ، در قرآن هم تعريف شده است . وظايفى كه در روايات شريفه ما وارد شده اسـت مـراجـعـه بـفـرمـايـيـد، كـتـاب كـافـى را مـراجـعـه بـفـرمـايـيـد، كـتـاب وسـايـل را، آن ابـوابـى كـه مـعـد بـراى ايـن چـيـزهـاسـت ، مـراجـعـه بـفـرمـايـيـد، اصـول كافى خصوصا در اين مساله ، در اين مسايل مراجعه بفرماييد كه آن وظايفى كه از بـراى مـلاهـاسـت ، آن وظـايفى كه از براى اهل علم هست ، آن آدابى كه از براى مفيد و مستفيد هـسـت . آقـا ايـن اصـطلاحات ، خدا مى داند كه اين اصطلاحات يك ... به عهده ماست ، خدا مى داند كه اين اصطلاحات هر چه زيادتر شد اگر تهذيبى در كار نباشد، به ضرر دنيا و آخـرت جـامـعـه مـسـلمـين تمام مى شود. اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحيد اگر چنانچه ... نـبـاشـد آن هـواى نـفـس ، هـمـان عـلم تـوحـيـد بـراى انـسـان و بال خواهد شد. چه بسا اشخاصى كه عالم به علم توحيد بودند و منحرف كردند خلايقى را، اشـخـاصـى را مـنـحـرف كـردنـد، و حـال ايـنـكـه عـالم بـه علم توحيد بودند. چه بسا اشخاصى كه هـمـيـن اطـلاعـات شـما را بهتر مى دانستند لكن از باب اينكه انحراف داشتند وقتى كه وارد شدند در يك جامعه ، منحرف كردند يك جامعه را از امورى كه بايد مواظبت بشود و نكته اين است كه عالم وضعش اين طورى است / اين است كه ساير مردم / اصلا وضع اين جور شده ، اگـر، يـك بـقـالى يـك خـلافـى بـكـنـد، مـردم مـى گـويـنـد فـلان بـقـال آدم بـدى اسـت ، يـك عـطـارى ، يك ادارى ، يك كذا، اين طور مى گويند لكن اگر يك آخـونـدى يـك كـارى را بـكـنـد، مـى گـويـنـد آخوندها كذا/ اين / نمى گويند كه ، آخوند را تجزيه و تحليل نمى كنند كه در بين آخوند، خوب ، اينها هم بشرند، دو طايفه هستند، يك طـايـفـه شـان مـردم صـالحى هستند يك طايفه شان هم مردم !!! نعوذبالله !!! غير صالحى هـسـتند، اينجا تجزيه نمى كنند. اينجا اگر من يك كار بدى بكنم ، مى گويند آخوندها كذا هـسـتـنـد. اين لطمه اش به اسلام وارد مى شود اين لطمه اش به حوزه هاى ديانتى وارد مى شـود، ايـن لطـمـه اش بـه احـكام اسلام وارد مى شود. اگر چنانچه شما خودتان حذف كنيد خـودتـان را و خـود جـامـعـه هـاى عـلمى به جان هم بيفتند و هم را حذف كنند و فحش بدهند و تـفـسـيـق بـكـنـنـد و تـكـفـيـر بـكـنـنـد و !!! عـرض بـكـنـم !!! هـيـاهـو درسـت كـنـنـد و امـثـال ذلك ، اگـر مـا خـودمـان را بـشـكـنـيـم و خـودمان را از بين ببريم ، در جامعه ديگر از قول ما اسلام قوت نمى گيرد. ما نمى توانيم پخش اسلام بكنيم .
ايـن امـانت است در دست ما آقا، خداى تبارك و تعالى دينش را امانتا در دست ما الان اشخاصى كـه در ايـنـجـا هـستيم ، اشخاصى كه در جاهاى ديگر هستند امانت گذاشته خدا اين ديانت را، خـيـانت به اين امانت نكنيد. اين جبهه بندى ها خيانت است . مگر شما از دو دين هستيد؟ مگر مذهب شـمـا شـعـب مختلفه دارد؟ مگر ملاهاى شما هر كدام به يك دينى دعوت مى كنند؟ جبهه بندى يعنى چه ؟ اين دنبال آن ملا، آن دنبال آن ملا اينها غلط است ، اينها كفر است ، اينها از كباير، از اعـظم كباير است ، اگر چنانچه اين .... در آن مترتب بشود، نكنيد اينطور. اين اختلافات جـزيـى تـر، يـك مـطـالب خـيـلى غـيـر ارزنـده اسـت ، خـيـلى مـبـتـذل ، از جـهـت مـادى حـسـاب كـنـنـد هـيـچ نـيـسـت . مـگـر آقـايـان بـه شـمـا چـى مـى دهـنـد، پول سيگارتان را من در يك روزنامه اى ، مجله اى !!! كجا يادم نيست الان !!! يك وقتى ديدم كـه بـودجه اى را كه پاپ براى آن كشيشى كه در واشنگتن دارد، آن بودجه اى كه براى هـمـان كشيشى كه در واشنگتن است ، آنوقت من يادم است كه حساب كردم حساب كرديم ديديم شد/ قلم / يك قلمى بود كه از تمام بودجه اى كه حوزه هاى شيعه دارند بيشتر بود. شما چيزى نداريد كه سر آن دعوا كنيد، سر ديانت است ديانت هم كه دعوا ندارد. الحمدلله ديانت داريـد، امـا ديـانـت كـه دعـوا نـدارد. سـر هـمه اينها به دنيا بر مى گردد. انسان خودش را بـازى مـى دهـد كـه مـن در فـلان جـبـهـه كه واقع شدم تكليف شرعى اقتضا مى كند. تكليف شـرعـى اقـتـضا مى كند كه انسان اهانت كند به مسلمين ؟ اهانت كند به ملا؟ اهانت كند به !!! عـرض مـى كـنـم كـه !!! همجنس خودش ؟! اين تكليف شرعى است ؟! دنياست آقا اينها، هواهاى نفس است .
انسان اگر چنانچه در خلال تحصيلى كه مشغول تحصيل است يك قدم هم براى تهذيب نفس بـردارد، ايـن حـوزه هـا فـاقـد شـدنـد ايـن مطالب را نيست الان كسى كه همه اش ... هم نمى گـويـنـد، هـمـه اش آن اشـخـاصـى كـه حـالا هـم يـك حوزه تهذيبى داشته باشند، يك حوزه اخـلاقـى داشـتـه بـاشـنـد، يـك حـوزه موعظه اى داشته باشند، يك دست هاى ناپاك اينها را سـاقـط كـرده ، يـعـنـى ايـن حـوزه هـا را سـاقـط كـرده (اى آقـا! فـلانـى اهـل مـنـبـر اسـت .) فـلانـى خـوب اهـل مـنـبـر بـاشـد، حـضـرت امـيـر هـم اهل منبر بود. اينها براى اين است كه اين حوزه ها از اين معنوياتى كه دارند ساقط بشوند، مـاديـات هم كه ندارند، يك آبرويى هم كه در جامعه دارند كه دولت ها از اين آبرويى كه اينها در جامعه دارند مى ترسند، از من و جناب عالى كه نمى ترسند، من و شما كه قدرتى نـداريـم . اگـر از يـك آخوندى ، از يك مرجعى بترسند، نه از دعاى او مى ترسند و نه از نـفـريـن او مـى ترسند، كى آنها اعتقاد به دعا و نفرين دارند؟ آنها از ملتها مى ترسند مى تـرسـنـد كـه اگـر اهانتى به فلان بكنند، ملت ها بر آنها چه بشود. اگر ما به جان هم بـيـفـتـيـم و من آن را تكفير كنم ، او من را تكفير كند، هر دومان ساقط بشويم . خوب در بين مـلتـهـا هـم ، مـلت هـم از دسـت مـا مى رود، چنانچه رفته است حالا، يك مقدار كمى اش مانده ، بـاقـى اش از بـيـن رفـتـه . هـمـه اش ، وقـتـى كـه انـسـان مـى شـنـود از اشـخـاص هـى اشـكـال بـر ايـن است كه آخوندها اين جورند و اين جورند. در خصوص نجف يك زوايدى هست كـه در سـايـر جاها نيست ، اين از مختصات نجف است . حوزه ، حوزه قديمى هزار ساله است . ديگر حوزه ها، حوزه هاى جديد هستند. حوزه در جوار حضرت امير واقع شده است . ديگران در جوار حضرت امير نيستند. خوب ، ما بايد يك قدرى مطالعه كنيم در وضع زندگى اين مرد بزرگ . ما ادعا مى كنيم شيعه هستيم ، چه شيعه اى ؟! خوب آن زهد دارد، من كه ندارم ، باز شيعه ام ؟! او تقوا دارد، ما نداريم ، باز شيعه هستيم ؟! او وضع زندگى اش چطور است ، مـا نـداريـم ، بـاز هـم شـيـعـه هستيم .... آخر شيعه بايد يك مشايعتى از او كرده باشد، يك تـبـعـيتى از او كرده باشد تا شيعه باشد من مى ترسم كه وقتى رسيد به اينجايى كه مـوت آمـد بـراى مـا، مـا از ايـن ، از ايـن مـذهـب شـيـعـه و از ايـن اسـلام و از/ ايـن / ايـنـهـا اصـل خـارج بـشـويـم و خـداى نـخـواسـتـه از ايـن دنـيـا بـرويـم . اگـر بـنـا بـاشـد كـه اعـمـال مـا ايـن طـور بـاشـد كـه وضـع زنـدگـى مـا، وضـع اعمال ما اين نحو باشد كه انسان ملاحظه مى كند، بترسيد از اينكه خداى نخواسته در آخر عـمـر وقـتـى كـه چيز شد در يك روايتى هست كه وقتى كه نفس به اينجا رسيد يا نفس به ايـنجا رسيد (و اشاره به حلقوم كرد) عالم ديگر برايش توبه نيست براى اينكه در آيه شريفه فرموده است كه آنهايى كه عمل مى كنند به جهالتين ، آنها برايشان توبه است . وقتى كه عالم حالا كه مهلت دارد، توبه مى تواند بكند، اما به شما سند دادند كه از اين مجلس مى توانيد بيرون برويد؟ شايد صاعقه آمد. سندى ندادند كه ، به شما سند دادند كـه تـا فـردا زنـده هـسـتـيـد؟ شـايـد نـبـوديـد. بـه مـا سـنـد داده انـد كـه تـا ده سـال ديـگر زنده هستيم ؟ خوب ، شايد نبوديم . اگر جوان ها به فكر نباشند و به فكر نـيـفـتـند، ما به پيرى رسيده ايم و مصيبت را مى دانيم آقا من كه حالا آمدم به شما عرض مى كنم ، نه اينكه خود من يك آدمى هستم ، آدم شدن ، مرحوم آقاى آشيخ مى گفت مـحـال اسـت ، من عرض كردم كه سنم يك قدرى از شما زيادتر است و شما وقتى به سراغ مـنـبـر مـى آيـيد اينجا، حرف من را گوش كنيد، از اين جهت به شما عرض مى كنم ، تا جوان هـسـتيد مى توانيد يك كارى انجام بدهيد، ريشه هاى فساد در قلب جوان ضعيف است . هر چه بزرگ شد، آن روايت را ملاحظه كرديد، من سابقا ديدم كه قلب انسان نقطه سفيد است بعد كـه / چـيـز مـى كـنـد/ گـنـاه مى كند نقطه سياهى پيدا مى شود كه هر چه گناه زياد بشود سـيـاهـى اش سياهتر مى شود. اين جوان قلبش لطيف است ، ملكوتى است لكن وقتى كه وارد شـد در ايـن جـامـعـه هـا، وارد شـد در اين چيزها كم كم خداى نخواسته اطلاعات پيدا مى كند، دائمـا يـك كـارى مـى كند، يك شب و روزى از او نمى گذرد الا اينكه يك كار!!! نعوذ بالله !!! خـلافـى مى كند. خوب ، آن يك نقطه سودا در قلبش پيدا مى شود، نه در اين قلب ، در آن قـلبـى كه نفسانى و روحانى است ، كم كم اين نقطه سياه زياد مى شود. وقتى كه به پـيرى رسيد و قلبش سياه شده است او نمى تواند به اين زودى ها آن قلب را برگرداند بـه حـال اول لكن شما جوان ها مى توانيد، قدرت داريد، قدرت جوانى داريد. از اين طرف قـدرت جوانى داريد، از آن طرف اين امور در شما ضعيف است الان . هر چه سن شما اضافه بـشـود و هر قدمى كه برداريد و برداريم به !!! روى !!! به طرف آخرت ، آن چيزهايى كه منافى است با سعادت انسان ، زياد مى شود، قدرت هم كم مى شود. به سن پيرى كه رسـيـد نـمـى تـواند ديگر، از او نمى آيد توبه . خوب ، توبه يك امرى نيست كه انسان بـالفـظ (اتـوب الى الله ) كـارش درست بشود. ندامت است ، اين ندامت به اين زودى ها نـمـى آيـد بـراى اشـخـاصـى كـه پـنـجـاه سـال غـيـبـت كـرده ، پـنـجـاه سال فحش داده ، او ديگر سقوط كرده در كفر و غيبت او نمى تواند، او تا آخر عمر مبتلاست . امـا جـوان ها كه گاهى اتفاق مى افتد، و نگذاريد اتفاق بيفتد، اگر يك مجلسى ديديد كه غـيبت مى كنند، در يك روايتى مثل اينكه هست كه حضرت مى فرمايد پاشو از اين مجلس ، مى گـويـد نـمى شود، گفت اگر به پدرت فحش مى داد پا نمى شدى كه جلو بگيرى ؟ پا مـى شـدى ديـگر. مثل اينكه همچو روايتى هست . نگذاريد غيبت بشود. ((السامع احد المغتابين ) ايـن جـور نـيـست كه او غيبت مى كند، منى هم كه گوش مى كنم (احد المغتابين ) هستم . نـگـذاريد كه اين مفسده ها پيدا بشود، خودتان را نصيحت كنيد. آقا شما چند نفر جوانيد كه عـمـرتـان را گـذاشـتـيـد روى ايـن كـار، در صـورتـى كـه ايـن كـار براى شما يك منابع سرشارى ندارد، جوانى تان را داريد تلف مى كنيد، اگر چنانچه اين جوانى را در راه خدا بـدهـيـد و در راه خـدا تـلف بـكـنيد تلف نشده ، براى شما باقى است . اگر چنانچه خداى نـخـواسـته شما هم مثل ساير اهل دنيا باشيد، جوانى از دست تان برود، آنها دنيا را دارند، شـمـا جـوانـى را داديـد دنـيـا را هـم نـداريـد،(خسرالدنيا و الاخره ). خوب ، اينها دنيا را لااقـل دارنـد. اگـر بـنـا شد كه حب دنيا و حب نفس در ما همچو غلبه كند كه نگذارد حقايق را ببينيم ، نگذارد واقعيات را ملاحظه كنيم ، سر راه هدايت ما بشود، كم كم زياد بشود اين معنا تـا آنـجـايـى كـه گـفـتـه مـى شـود كـه شـيـطـان ايـمـان را مـى خـواهـد، هـمـه وسايل براى اين است كه ايمان را از انسان بگيرد، اين آخر امر ايمان را از دست ما بگيرد، كسى سند ندارد كه من ايمانم همين طور صاف ، زيرا شايد مستودع باشد.
من بايد جديت كنم ، شما بايد جديت كنيد، مهذب كنيد خودتان را، موظفيد علاوه بر تهذيب خـودتـان ، رفـقـايـتـان را هـم مـهـذب كـنـيـد، ايـن جـرم شـمـا مـثل جرم سايرين نيست . در روايت است .... اگر چنانچه عالم ارتكاب يك معصيتى بكند، اين جامعه را فاسد مى كند(اذا فسد العالم فسد العالم ). اين يك مطلب واضحى است كه هر مقدارى كه شعاع وجودى آن عالم است همان مقدار فاسد مى كند. الان عالمهايى پيدا مى شود كـه در، فـرض كـنـيد كه يك جايى ، در تهران ، در جاهاى ديگر پيدا مى شود كه همان جا كـه هـسـتـنـد يك محله را به گند زده اند. خوب گند اين آخوند در آنجا يك محله را برده ، در جهنم هم گندش را همه مى شنوند، اذيت مى كند همه را. وظيفه نداريم ؟! آقا! اين قرآن ، اين قـرآن كـريـم پـيـش مـا امانت است ، ما وظيفه نداريم حفظ اين قرآن كريم را بكنيم . حفظ اين احـكام اسلام را ما وظيفه نداريم بكنيم ؟! وظيفه ما همان است كه يك مطالب اصولى را بحث كـنـيـم و تا آخر، بعد از پنجاه سال كه مطالب اصولى هم خيلى درست شده است وقتى كه اخـلاقـش را !!! عـرض مى كنم كه !!! آدابش را، آداب دينى اش را اينها، اينها نيست اين طور. بـايـد از اول ايـن مـطـلب را شـمـا در نـظـر داشـتـه بـاشـيـد، شـمـا جوانيد، مى توانيد، از اول هـر قـدمى كه براى علم برمى داريد همان قدر يك قدم هم براى تقوا برداريد، براى تهذيب نفس برداريد، براى اينكه هواى نفس را كم كنيد برداريد.
اين دسته بندى ها فسق است ، حوزه را ضايع مى كند
بـراى چـى شما نزاع با هم داريد؟ آخر چه تان است ؟ چه دشمنى اى با هم داريد شما؟ هر كـدام از يـك بلدى هستيد، همه تان هم اهل علم هستيد و همه تان هم انشاء الله خوب هستيد. چرا بايد اين طور باشد كه بگويند كه آقايان اگر چنانچه يك صحبتى نشود، اگر چنانچه يـك موعظه اى نشود، ممكن است يك انفجارى حاصل بشود، ممكن است كه / به هم / به جان هم بـيـفـتـنـد. آخـر چـرا، سـر چـى شـمـا دعـوا داريـد؟ شـمـا خيال مى كنيد دعواى شما، دعواى بين دو نفر پهلوان است ؟ دعواى شما پيش خدا اعظم از همه مـعـاصى است /براى اينكه يك / از بسيارى معاصى است براى اينكه يك جامعه را شما به گـنـد مـى زنـيـد، يـك نجف را شما ساقط مى كنيد در نظر مردم . نجف اگر ساقط شد ديانت اسـلام سـاقط است . شما بايد /با/ وقتى كه وارد اينجا مى شويد، وقتى اينجا هستيد و از ايـنـجـا مـى خـواهـيـد بـرويد در يك شهر ديگرى ، بايد مردم آن شهر از علم شما، از اخلاق شـمـا، از !!! عـرض مـى كـنـم كـه !!! اعـمـال شـما، از همه اينها بايد استفاده كنند و موعظه گـيـرنـد. شـمـا خـيـال نـكنيد تا آخر عمر بتوانيد با رياكارى كارتان را درست كنيد كه / بـيـخـود/ مـن هـمه كارها را مى كنم ولى مى روم آنجا با ريا. نمى توانيد، بالاخره كشف مى شـود فـسـاد. خـوب ، فـرض كـنـيـد تـوانـسـتـيـد، چـنـد سال عمر مى كنيد؟ چند سال با ريا و با تزوير و با خدعه و با فحش به مردم زندگى مـى كـنـيـد؟ صد و بيست سال ؟ و حال اينكه صد و بيست ساله در بين ما نيست . مگر در بين مـردم هـم خـيـلى ، خـيـلى ، خـيـلى كـم انـد. حـالا مـا فـرض مـى كـنـيـم صـد و بـيـسـت سـال ، شـما صد و بيست سال با خدعه و فريب توانستيد يك زندگى ، چه زندگى اى ؟ چه زندگى اى ؟ يك زندگى طلبگى ، يـك زنـدگـى مـبـتـذل ، مـا فـرض مـى كـنـيـم يـك زنـدگـى مـثـل هـارون الرشـيـد، ايـنطور فرض مى كنيم كه يك زندگى اى شما بعد از صد و بيست سـال عـمـر مـى كـنـيـد و يـك زنـدگـى اى پـيـدا مـى كـنـيـد مثل هارون الرشيد. صد و بيست سال در مقابل غيرمتناهى چه نسبتى دارد؟ بعدش غير متناهى مـعذبيد اگر چنانچه به ديانت اسلام اعتقاد داريد. اگر اعتقاد انسان باقى ماند و اين طور چـيـزهـا، خوب فشارها وارد مى كند، خداى تبارك و تعالى عنايت دارد به بندگان خودش ، عقل داده به اينها!!! عرض مى كنم كه !!! قوه اينكه بتواند خودشان را تهذيب كنند داده است ، اكـتـفـا بـه ايـن نكرده ، انبيا فرستاده است ، كتاب فرستاده است ، اوليا فرستاده است ، مـهـذبـيـن فـرستاده است . اگر اينها تاثير نكرد باز فشارهايى در دنيا به آنها وارد مى كند. اينها عناياتى است كه از طرف حق تعالى است كه فشار بر آنها وارد مى كند، يوغ و خـنـاق بـر آنـهـا وارد مى كند، حبس شان مى برد و !!! عرض مى كنم كه !!! جلويشان را در امور مى گيرند، عمامه شان را بر مى دارند، هزار اهانت ها مى كنند اينها همه عناياتى است كه خدا بر شماها دارد و ما خودمان نمى فهميم كه اينها عنايت است . اگر چنانچه با اين هم آدم نـشـد، در مـرض هـا فـشـارها بر او وارد مى شود، اگر در آنجا هم نشد،(عندالنزع ) فشار زياد بر او وارد مى شود، اگر آن هم نشد آن مهالك و آن عقباتى كه در كار هست ، در آن عقبات ، در برازخ و در آن عقبات بر او چيز واقع مى شود، اگر نشد در قيامت بر او يك فـشـارهـايـى وارد مـى شـود، بـراى ايـنكه جهنم نرود. لكن اگر نشد، چطور؟(اخرالدواء الكـى ) خـدا نـكـنـد بـه او بـرسـد. در روايـتـى هـسـت كـه ((يـلبـثـون فيه احقابا) اين مـال اشـخـاصـى است كه اهل !!! عرض مى كنم كه !!! هدايت هستند يعنى اشخاصى هستند كه ديـانـتـشـان مـحـفـوظ اسـت ، بـراى مـن و جـنـابـعـالى ، آنـوقـت هـر حـقـب اش چـنـد هـزار سال . آقا شما الان يك سنگ گرمى را نمى توانيد دستتان بگيريد، آتش است ، بترسيد از آتش ، اين آتش ها را از حوزه ها بيرون كنيد، از قلب هايتان اين اختلافات را بيرون بكنيد، مهذب كنيد خودتان را. شما مى خواهيد وارد بشويد در يك جامعه اى ، تهذيب كنيد آنها را. از شما كه تهذيب بر نمى آيد، كسى كه خودش را نتواند اداره كند ديگران را مى تواند؟ اين دسـتـه بـنـدى هـا غـلط اسـت ، ايـن دسـته بندى ها فسق است ، حوزه ها را ضايع مى كند اين كارها، دست برداريد از اين لوطى گرى ها.
مـن هـمـه اش ، خـيـلى خـوف از ايـن مـطلب دارم كه يك اشخاصى در بين اين جمعيت ها پيدا مى شود، پيدا شده باشد، ممكن هم هست كه توى اينجا، توى مدرسه ها نباشد، توى مدرسه ها مـمكن است اصل نباشد و همه اشخاص مهذب و خوب باشند لكن او به وسائط، وسائط به واسـطه ، واسطه به واسطه برسد به آنكه تكليف شرعى درست كنند. تكليف شرعى من ايـن اسـت كـه بـايد /از/ چه بكنم ، تكليف شرعى او هم اين است كه بايد چه بكند. با اين تـكـليـف شرعى يك فسادى در حوزه نجف ايجاد بكنند. آنها از آدم مى ترسند، مى خواهند اين آدمـهـا سـاقـط بـشـوند. آنها مى خواهند آدمها را ساقط كنند، آن دست ها بيايد حوزه ها را اين طور كند كه اگر يك جوانى كه براى آتيه اسلام مفيد هست يا اشخاصى بـراى آتـيه اسلام مفيد هستند، اينها ساقط بشوند در جمعيت كه نتوانند ديگر فايده بدهند به اسلام و مسلمين . شما بايد فايده بدهيد به اسلام و الا يك موجود بى فايده اى كه در ايـنـجـا بـاشد و نه درس بخواند، نه درس بدهد، نه هيچ ، اين چه اثرى دارد؟ اينها اگر چـنـانـچـه تـحـصـيـل كـرده اند، چه كرده اند آنهايى كه در اينجا هيچ كارى ندارند، خوب ، بـرونـد مشغول كار بشوند، مشغول تهذيب مردم بشوند. شما جوان ها بايد خودتان را مهيا كـنـيـد بـراى آتـيـه ، آتـيـه شما بدتر از آتيه ماست ، ما آتيه مان تمام شد ديگر، من چند سـال ديـگـر هـسـتـم ؟ مـن هفتاد سالم است ، از ما تمام شد، ما اين نفس هاى آخر هستيم چند روز ديگر مى گذرد و تمام مى شود. شما براى آتيه اسلام بايد به درد بخوريد، آتيه شما يـك آتـيـه بـدى اسـت . بـايد مجهز بشويد، دست هاى دشمن هاى كثير براى شما هست از هر طـبـقـه ، مـجـهـز بشويد، تهذيب كنيد خودتان را آقا، اخلاقتان را تهذيب كنيد، حب دنيا را از دلتـان بـيرون كنيد، اين دنياى ناداشته . آنها حب دنيا دارند، دنيايش را هم دارند، من و شما حـبـش را داريـم ، آن مـفـسده اش را داريم ، آن مصلحتش را نداريم ، خودش را نداريم ، حبش را داريم . ((حب الدنيا راس كل خطيئه ) (ماذئبان ضاريان ... غنم هذا من الاوله و هذا من الاخره ) ظاهرا از حب نفس است ، از حب دنياست يك همچو چيزهايى . آن ، حالا اگر با اين تعبير هم نباشد، واقع مطلب همين است . دين اسلام ، دين ما را از بين مى برد اين حب نفس ، اين حب جاه ، اين حب مسند اينها دين را از بين مى برد، يك قدرى فكر كنيد كه اين حب را از دلتان بيرون بكنيد. چيزى نيست . آخر اين صحيح نيست كه اينها حب دنيا داشته باشند آن هم اين دنيا.
مـن تـكـليـفـم ايـن بـود كـه امـروز به آقايان اين مطالب را عرض بكنم و آن مقدارى كه از قبل من است ابلاغ بكنم به آقايان كه آقايان خيلى توجه داشته باشند اين نحوه كارها كه انـجـام مـى گيرد يا بنا دارند انجام بدهند يا امثال ذلك ، اينها به ضرر آبروى خودشان تـنـهـا تـمام نمى شود، به ضرر ابروى يك جامعه تمام مى شود، به ضرر آبروى ملت تـمـام مـى شـود، بـه اسلام تمام مى شود، و شما خيلى مسئوليد در اين باب اگر چنانچه جـلوى مـفـاسـد را نـگـيـريـد. دسـت بـرداريـد از ايـن طـور اخـتـلافـات جـزيـى و امـثـال ايـن اخـتـلافـات جـزيـى كـه خـيـلى مـبـتـذل اسـت ، مـبـتـذل ، خـودمـان ايـن را نـمى فهميم چقدر مبتذليم . ما يك اشخاصى هستيم كه دنيا را راس خودمان كرديم حب نفس ما...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ ساعت 17:6 توسط SALEHIN
|
ما را در این راه با نظرات ؛پیشنهادات ؛ انتقادات و مطالب خود یاری کنید .